منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شعرواره‌های مسعود نصرتی (نوین)

منشور نفس

شاگردم و استاد تویی،‌ نکته بیاموز!

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۵۵ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است




ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه من درآرم او دهد باد

ز بحث هم‌عروسش طاقتم نیست
به روز و شب نباشم اندکی شاد

نویسم یک رمان در شرح اقساط
که شاید او بخواند کم زند داد

مرا باشد حقوقی کارمندی
همین اوضاع منزل کرده است حاد

خدایا این عروسان را تو دریاب
پشیمان گشته‌ است آنکه مرا زاد


 

هم‌‌عروس همان جاری یا همسران دو برادر هستند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۰۲
مسعود نصرتی (نوین)



من خرده هنر در دل خود طبع ندانم
نظم کلمات در سخنم شعر نخوانم

گاهی که ز کنج دلکم اشک بجوشد
از تنگی دل بر ورقی مشق برانم

آنقدر به قلم نقشه دلدار ببافم
تا مست شده وز غم خود جان برهانم

در کسوت شوخی و به طنّازی منظوم
دل را بفریبم که دلش بازستانم

گر حرم نداشت در نظرش غصّه مادام
عمری به غزل‌های غمم غرقه بمانم

روزی به دو صد توبه ز او رحم بجویم
کز عاقبت عمر نوین دل‌نگرانم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۵۰
مسعود نصرتی (نوین)



یارانه! سراغ از تو بگیرند کجایی؟
زین نرخ تورم تو فقط مرهم مایی

گویند نگیرید که شود خرج به درمان
بر وعده وفا کن تو اگر عبد خدایی

این قفل و کلیدِ در بهداشت به دستت
امید به این است که تو نیز قفل‌گشایی

گر عهدشکنی از تو ببینم روزی
نفرین بکنم چون که سزاوار بلایی

مردانه بکوش، حرف و عمل هر دو یکی کن
باشد که نگویند ز صداقت تو جدایی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۹
مسعود نصرتی (نوین)



دست خود رو به خدا کن؛ ز خلایق بگذر
مدد از غیر خودش جز به دو صد منّت نیست

راز دل فاش بکردن گرچه از باب نیاز
پیش این پرده‌دران جز سبب خفّت نیست

من و او خوب بدانیم که بباید جبران
ورنه از دوست رسد هر چه به جز محنت نیست

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۲
مسعود نصرتی (نوین)



در خوشی‌ها حزن و اندوه نابجاست
بنت خاتم  فارغ  از این  ادعاست

مادرت  پهلو  شکستند  یا  حسین
بوی یاس هفت‌سین پس از کجاست

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۵۳
مسعود نصرتی (نوین)



به دلم عهد بکردم که ز عشق دم مزنم
ببرم من سر این لَغ که چه پیمان‌شکن است

من به مجنون بدهم حق که بدین عشرت عشق
نتوان صبر بکردن که چه افسون‌فکن است

تو ز راز دل من هیچ نفهمی مگر آن
که به یک دم نشود بلکه هزاران سخن است

لغت از بهر بیانش خجل از تقصیر است
به دلت عطر بباید که چو مشک ختن است

به یقین تحفه رب است که بر این شور گزاف
به هزار شعر سرایند و چو گنجی کهن است

ای خدا شکر که دانم ز سر رأفت و رحم
این چنین درّ گرانی به دل همچو من است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۸
مسعود نصرتی (نوین)

نقیضه‌سرایی بر یکی از غزل‌های مشهور حافظ که با این بیت شروع میشه:     

ما ز یاران چشم یاری داشتیم        خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم




ما به فیسبوک اعتمادی داشتیم
خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

تا که لیست دوستان کی پر شود
حالیا رفتیم و لینک میذاشتیم

گفت و گو بر ظلم آمریکا نبود
ور نه حالا ماجراها داشتیم

شیوه صحبت فریب دوست بود
ما خطا کردیم و عشق انگاشتیم

گنجه عکست نه خود شد دلفروز
ما تب لذت بر او بگماشتیم

بوسه‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب عفت فرو بگذاشتیم

گفت تو خود دادی به ما دل عاجزا
ما محصل بر کسی نگماشتیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۲
مسعود نصرتی (نوین)




ای که از دست رفته‌ای بر مهر یار
چون به سختی‌ها رسی، طاقت بیار

عاشقی چون چاه کنعان است، رفیق
جز به یوغ بردگی نتوان فرار

ابتدای شاهی‌ات این بردگی است
پس دو بال عاشقی را خوش بدار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۳۲
مسعود نصرتی (نوین)


ای دل ز تپش بگذر و بگذار بمیرم
من طاقت دوری ز رخ یار ندارم

گویند که درگاه جهان در گروی اوست
باید نظری در گذرم توشه برآرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۰۴
مسعود نصرتی (نوین)



گاهی چه بهتر است به دل اقتدا کنیم
مُلک آسمان طلب کرده و زمین را رها کنیم

گاهی نیاز به آزمودن دوباره است
باید که در آن وقت جان را فدا کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۳۴
مسعود نصرتی (نوین)